شوشتر از دوران واخشتو خان حاکم صفوی تا روی کار آمدن نادر شاه
تاريخ : چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, | 12:41 | نویسنده : ایمان
واخشتو مردی کاردان و نیکوکار بود و در زمان حکمرانی همواره به فکر آبادانی و عمرانی حوزه حکمرانی خود بود و در این کار نیز توفیق یافت. بطوریکه مؤلف تذکرة شوشتر در این باره می نویسد: «در آن زمان مردم شوشتر در وقت بسیار خوش بوده و روزگار به فراغت می گذارانیدند.» و اما سید احمد کسروی اگر چه توانسته با دید کنجکاوانة خود نکات بسیاری را که از دید دیگر مورخین پوشیده بوده است، روشن نماید، لیکن در خصوص بررسی برخی جریانات تاریخی و ابنیه باستانی مربوط به شوشتر توفیق کامل و تمام عیاری به دست نیاورده است. به عنوان مثال در خصوص بنای پل شادروان و بانی آن نوشته است: «پس از واخشتو پسرش فتحعلیخان نیز سیرة پدر را پیشه ساخت و از کارهای مهم او ساختن پل چهل و چهار چشمه شوشتر است که نیم شکسته های آن هم اکنون نیز پا بر جا و خود یکی از بنیادهای سترگ تاریخی این مرز و بوم است.» لیکن طبق تحقیقاتی که با تکیه بر منابع مستند به عمل آمده است (در مبحث مربوط به پل شادروان خواهد آمد) بر خلاف نظر کسروی، پل مذکور توسط فتحعلیخان ساخته نشده است، بلکه از سالها پیش این پل وجود داشته و فقط توسط فتحعلیخان، تجدید بنا گردیده است. شایان ذکر است که مستندات کسروی در خصوص تاریخچه ساختمان پل، کتاب تذکرة شوشتر بوده است و داستان چگونگی ساختن پل را با اندک تغییراتی عیناً از آن کتاب مطرح می نماید. ولی با مقایسه دو متن تاریخ «پانصد ساله خوزستان» و «تذکرة شوشتر» این تفاوت یافت می شود که آقای کسروی علیرغم تمام جنبه های مثبت علمی خود، در این زمینه بی توجهی علمی را مرتکب شده اند. زیرا در تذکرة شوشترهرگز عنوان نشده است که این پل بوسیله فتحعلیخان بنا گردیده است، بلکه فقط به تجدید بنای آن به دستور فتحعلیخان اشاره شده است. در اینجا برای روشن شدن دقیق موضوع مندرجات «تاریخ پانصد ساله خوزستان» و «تذکرة شوشتر» را عیناً ذکر نموده ولی اهم داستان چگونگی بنای پل و بررسی مستند سابقه تاریخی این بنا را در مبحث مجزای مربوط به خود در فصل آثار باستانی پی گیری خواهیم کرد. همانطوریکه گذشت، کسروی قسمت اعظم اطلاعات خود را در خصوص پل شادروان از تذکرة شوشتر گرفته است. بطوریکه مؤلف تذکره شوشتر در صفحة 80 کتاب خود می نویسد: «فتحعلیخان... پل قیصر را چنانچه سبق ذکر یافت خراب شده بود تجدید نمود.» و در صفحة 81 نیز می گوید: «فتحعلیخان همت به تجدید پل گماشت و چون زیادتی آب مانع بود امر نمود که در بند میزان رخنه ای بشکافند....» ولی کسروی با تغییراتی مطلب می نویسد: «فتحعلیخان... همت بر آن گماشت که پلی بر روی رودخانه بسازد....» در اینجاست که کسروی، فتحعلیخان را بانی اصلی پل محسوب نموده اند/. در صورتیکه وی به تجدید بنای همت گماشت نه ساختن اصل پل. آنچه که همزمان با جریان پل در زمان فتحعلیخان اتفاق می افتد، موضوع ایجاد رخنه ای است که فتحعلیخان جهت تعمیر پل در بند میزان تعبیه می نماید. که این موضوع را نیز کسروی با استفاده از تذکرة شوشتر عنوان نموده و می گوید، برای آنکه انبوهی و فشار آب مانع از ایجاد پل نشود، فتحعلیخان دستور داد در بند میزان رخنه ای پدید آورند تا زور و انبوهی آب بدان سوی برگردد. اگر چه این اقدام {ایجاد رخنه در بند میزان} به نیت خیر صورت پذیرفت، ولی اشتباهی بود، که بعداً موجب ویرانی بند میزان و به همراه داشتن زیانهای فراوانی بود. البته باید گفت، آنچه که فتحعلیخان را از انجام اقدامات بعدی در خصوص بند میزان بازداشت، احضار وی به اصفهان بود. زیرا پس از آنکه در ماه ذیحجه سال 1105هـ. ق. شاه سلیمان صفوی وفات یافت، پسرش حسین میرزا، در محرم سال 1106هـ. ق با نام شاه سلطان حسین بر تخت سلطنت جلوس نمود و تا آن وقت اصلان خان سمت قوللر آقاسی را داشت، لیکن شاه سلطان حسین پس از فوت پدر، او را به قندهار فرستاد و فتحعلیخان، حاکم شوشتر را احضار نموده و به جای اصلان خان منصوب کرد و حکومت شوشتر به کلبعلی خان نامی تفویض گردید. چنانکه گفته، فتحعلیخان قبل از آنکه عازم اصفهان شود، موفق به اتمام تعمیر بند میزان نگردید، و از بد حادثه در همان سال سیل بنیاد کنی جریان یافت، و رخنه ای را بدستور فتحعلیخان در بند میزان ایجاد شده بود بسیار فراخ تر ساخت و آب جوی، داریان را خشک نمود و روستاهای میان آب که از جوی این رود مشروب می شدند، بی آب و کشتزارهای آنان خشک گردید؛ و بقول تذکره شوشتر «این امر مقدمات ویرانی شوشتر و بدبختی مردم آن بود.» پس از کلبعلی خان در این دوره، حکامی چند یکی پس از دیگری، حکومت شوشتر را در دست گرفتند، تا اینکه در سال 1113هـ. ق عبدالله خان بن اصلان خان، حاکم شوشتر گردید و مدت یازده سال حکومت کرد. در خلال این مدت میرویس در قندهار طغیان کرد (1121هـ. ق) و گرگین خان والی آنجا گشت. در نتیجه دولت مصمم شد تا قشونی را به قندهار اعزام کند و عبدالله خان نیز از جمله افرادی بود که برای این منظور در نظر گرفته شده بود، ولی نامبرده از این دستور تمرد کرد و لذا حکومت مرکزی جهت گوشمالی وی صفی قلی بیک، نایب کهگیلویه را وادار کرد تا به شوشتر لشکرکشی نماید؛ و او توانست عبدالله خان را دستگیر و زندانی کند. پس از عبدالله خان، حکامی مانند بیجن خان (1124هـ. ق)، مهرعلی خان، کلبعلی خان (1129هـ. ق) و محمدرضا خان (1134هـ. ق) یکی پس از دیگری حکومت شوشتر را در دست گرفتند. تا اینکه در سال 1135هـ. ق محمود افغان، اصفهان را تسخیر کرد و به سلطنت شاه سلطان حسین، پایان داد. طهماسب میرزا (فرزند سلطان حسین) که از محاصره اصفهان جان سالم بدر برده بود، به سوی قزوین حرکت و پس از رسیدن به آن شهر، با نام طهماسب دوم سلطنت خود را اعلام کرد و حکومت خود را در قزوین تشکیل داد و فرمان حکومت کهگیلویه را به اسم بیجن خان، و شوشتر را به پسر وی، یعنی ابوالفتح خان، تفویض نمود. در چنین شرایطی فردی مجهول الهویه بنام، صفی میرزا، در مناطق بختیاری ظهور کرد و ادعای سلطنت نمود. محمد حسین خان بختیاری، حاکم محلات بختیاری، شرح ماجرا را بوسیله پیکی برای شاه طهماسب فرستاد، اما قبل از رسیدن پاسخ شاه طهماسب، بزرگان بختیاری به صلاحدید محمد حسین خان، رئیس ایل خود، مصلحت را در اطاعت از صفی میرزای دروغین دیدند، به همین سبب بساط فرمانروایی را جهت وی گستراندند و اعیان شوشتر را نیز به آنجا طلبیدند. ابوالفتح خان، حاکم شوشتر هم، به اقتضای موقعیت خویش، به آنان ملحق گردید. چند روزی به این منوال گذشت تا اینکه پاسخ طهماسب میرزا را دریافت نمودند. که این پاسخ دال بر تکذیب صفی میرزا بود. در مورد ادعای صفی میرزا و پاسخ طهماسب میرزا، اتفاق نظر بین حکام محلی برقرار نبود و بهمین سبب صفی میرزای دروغین گاهی محبوس و گاهی نیز آزاد می شد، تا اینکه سرانجام ابوالفتح خان حاکم شوشتر، وی را دستگیر و زندانی کرد. لیکن عملکرد ابوالفتح خان، مورد پسند بعضی از مردم قرار نگرفت و منجر به شورش عمومی گردید، لذا ابوالفتح خان تسلیم طرفداران صفی میرزا شد و صفی میرزا مجدداً به قدرت رسید. این امر به قدری در منطقه ایجاد آشوب و فتنه نمود که باعث شد بزرگان کهگیلویه هم به دیدار وی شتافته و از او اطاعت کنند و او را به کهگیلویه دعوت نمایند. صفی میرزا در سال 1138هـ. ق عازم کهگیلویه شد و مدت دو سال در آنجا به حکومت پرداخت. تا اینکه عاقبت در اثر فساد بیش از حد به دست طرفداران خود گرفتار و کشته شد. زمانی که صفی میرزا مرکز حکومت خود را به کهگیلویه انتقال داد، شوشتر جزئی از قلمرو فارس در آمده و تمشیت امور آن نیز به کفایت اسفندیار بیک گذاشته شد. وی مردی دانشمند و صاحب فضل بود و با مردم به حسن سلوک رفتار می کرد و مساجد و مدارس بسیاری را بنا نهاد. در این ایام شاه طهماسب دوم، در خراسان بود که نادر قلی بیک افشار به او پیوست و بالقب طهماسب قلی، فرماندهی سپاه را عهده دار شد و در خدمت شاه طهماسب دوم موفق به قلع و قمع افاغنه گردید. و از آن پس بود که اوضاع کلی ایران، تا حدودی انتظام یافت. و اما از طرفی چون کلبعلی خان، فرزند مهر علی خان، در قتل صفی میرزای مذکور مؤثر واقع شده بود، شاه طهماسب به پاس این خدمت، وی را به حکومت شوشتر منصوب کرد. سپس در سال 1142هـ. ق نادر وارد شوشتر شد و بر گرفتاریهای مردم و شکسته شدن بند میزان، اطلاع حاصل نمود و بلافاصله دستور داد، تا از مالیات کاشان، بند میزان را بازسازی نمایند. دستور نادر اجرا شد و در سال 1143هـ. ق بازسازی بند مذکور به اتمام رسید. ولی پس از مدت کوتاهی مجدداً رو به ویرانی نهاد. این واقعه را نویسنده تذکرة شوشتر چنین توصیف می کند: «... در این ایام وضع مردم چنان خوب شد که ادای شکر نعمت نتوانستند نمود، ولی مجدداً آب طغیان کرد و سد بار دیگر شکسته شد و احدی در مقام درست کردن آن برنیامد و جرأت عرض مراتب به نادر را نیز نداشتند و بار دیگر اوضاع رو به ویرانی گذاشت. دلها افسرده شد و چنان آتش در درون شهر افتاد که صحرای میان آب که نمونه «حیات تجری من تحتها الانهار» بود، نمونه دشت کربلا شد.»

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







پیچک